
تقویت تفکر انتقادی و مهارت حل مسئله در دانشآموزان
مشاهده دانشآموزانی که در برابر مسائل پیچیده و غیرتکراری دچار سردرگمی میشوند یا به سرعت تسلیم شده و به دنبال یک راهحل آماده میگردند، تجربهای آشنا برای بسیاری از مربیان است. این پدیده، این سوال را مطرح میکند که آیا دانشآموزان امروزی به طور ذاتی در مهارت حل مسئله ضعیفتر عمل میکنند؟ پاسخ به این سوال، بیش از آنکه به تواناییهای فردی دانشآموزان بازگردد، به رویکردهای آموزشی حاکم بر نظامهای تحصیلی مربوط میشود. سیستمهایی که به طور عمده بر انباشت اطلاعات و بازپسدهی آن از طریق حافظه تأکید دارند، به طور ناخواسته، فرصت رشد مهمترین ابزار ذهنی برای حل مسئله، یعنی (تفکر انتقادی)، را از دانشآموزان میگیرند. ضعف در حل مسئله، یک بیماری نیست، بلکه نشانه کمبود تمرین در عضلات تفکر انتقادی است؛ مهارتی که نه ذاتی، بلکه به طور کامل آموختنی است.
بخش اول: فراتر از حفظیات؛ تفکر انتقادی چیست؟
تفکر انتقادی، به معنای ساده، توانایی تحلیل هوشمندانه اطلاعات برای رسیدن به یک قضاوت منطقی است. این فرآیند، یک فعالیت ذهنی فعال و هدفمند است که فرد را از یک پذیرنده منفعل اطلاعات به یک ارزیاب فعال تبدیل میکند. این شیوه تفکر شامل چندین مهارت به هم پیوسته است. اولین مهارت، (تحلیل) است؛ یعنی توانایی شکستن یک مسئله یا یک استدلال پیچیده به اجزای کوچکتر و قابل فهمتر. مهارت بعدی، (ارزیابی) است که به فرد امکان میدهد تا اعتبار منابع، قوت شواهد و منطق یک استدلال را بسنجد. (استنتاج)، یعنی رسیدن به نتایج منطقی بر اساس شواهد موجود، و (تفسیر)، یعنی درک معنا و مفهوم عمیقتر اطلاعات، از دیگر ستونهای اصلی تفکر انتقادی هستند. در نهایت، (فراشناخت) یا توانایی تأمل بر فرآیند تفکر خود، به فرد کمک میکند تا سوگیریهای احتمالی خود را شناسایی کرده و استدلالهای خود را بهبود بخشد. آموزش حل مسئله، در حقیقت، آموزش این مجموعه مهارتهاست.
بخش دوم: راهکارهای عملی برای پرورش تفکر انتقادی در کلاس
تبدیل کلاس درس از یک محیط حافظهمحور به یک کارگاه تفکر انتقادی، نیازمند تغییر در روشهای تدریس و طراحی فعالیتهای یادگیری است. در ادامه، راهکارهای عملی برای این منظور معرفی میشود.
۱. استفاده از پرسشگری سقراطی (Socratic Questioning)
به جای ارائه مستقیم پاسخها، معلم میتواند با طرح سوالات هوشمندانه و هدفمند، ذهن دانشآموزان را برای کشف، تحلیل و نتیجهگیری به کار گیرد. پرسشگری سقراطی، دانشآموز را وادار به تأمل عمیقتر در باورهای خود و بررسی شواهد موجود میکند. سوالاتی مانند (چه دلیلی برای این ادعای خود داری؟)، (این فرض از کجا آمده است؟)، (آیا میتوان از دیدگاه دیگری به این موضوع نگاه کرد؟) یا (پیامدهای این طرز فکر چه میتواند باشد؟)، دانشآموزان را از سطح پاسخهای سطحی فراتر برده و به لایههای عمیقتر تحلیل هدایت میکند. این روش، فرهنگ کنجکاوی و پرسشگری را در کلاس نهادینه میسازد.
۲. یادگیری مبتنی بر مسئله و پروژه (PBL)
در رویکردهای سنتی، ابتدا مفاهیم آموزش داده شده و سپس مسائلی برای تمرین ارائه میشود. در یادگیری مبتنی بر مسئله (Problem Based Learning)، این فرآیند معکوس میشود. یک مسئله پیچیده، باز و برگرفته از دنیای واقعی در ابتدای کار به دانشآموزان ارائه میشود و آنها برای حل این مسئله، خود به دنبال یادگیری مفاهیم و مهارتهای مورد نیاز میروند. این رویکرد، به طور طبیعی تمام ابعاد تفکر انتقادی را به کار میگیرد. دانشآموزان باید مسئله را تحلیل کنند، منابع مختلف را ارزیابی کنند، راهحلهای ممکن را بسنجند و در نهایت از راهحل خود دفاع نمایند. این روش، یادگیری را به یک فرآیند فعال، معنادار و به شدت انگیزشی تبدیل میکند.
۳. آموزش تحلیل منابع و استدلالها
در عصر اطلاعات و اخبار نادرست، توانایی تشخیص اطلاعات معتبر از نامعتبر یک مهارت حیاتی است. باید به طور مستقیم به دانشآموزان آموزش داد که چگونه یک منبع اطلاعاتی را ارزیابی کنند. معرفی معیارهایی مانند اعتبار نویسنده، تاریخ انتشار، وجود سوگیریهای احتمالی و بررسی شواهد پشتیبان، به آنها ابزارهای لازم برای این کار را میدهد. میتوان فعالیتهایی طراحی کرد که در آن دانشآموزان دو مقاله با دیدگاههای متضاد درباره یک موضوع را تحلیل کرده یا یک تبلیغ تجاری را برای شناسایی تکنیکهای اقناعی و مغالطههای منطقی آن بررسی کنند.
۴. تشویق به مناظره و بحثهای ساختاریافته
توانایی صورتبندی یک استدلال منطقی و دفاع از آن در برابر دیدگاههای مخالف، یکی از عالیترین تمرینها برای تفکر انتقادی است. برگزاری مناظرههای ساختاریافته در کلاس، دانشآموزان را ملزم میکند تا درباره یک موضوع به طور عمیق تحقیق کنند، شواهد جمعآوری نمایند، استدلال خود را سازماندهی کرده و به طور همزمان، خود را برای پاسخ به استدلالهای تیم مقابل آماده سازند. این فرآیند، نه تنها مهارتهای کلامی و تحلیلی را تقویت میکند، بلکه به دانشآموزان میآموزد که با احترام به دیدگاههای متفاوت گوش داده و با منطق، به نقد آنها بپردازند.
۵. تمرین تفکر فراشناختی (Metacognition)
(فکر کردن درباره تفکر)، هسته اصلی یادگیری عمیق است. دانشآموزان باید تشویق شوند تا به فرآیندهای ذهنی خود در حین حل مسئله توجه کنند. پس از اتمام یک فعالیت، معلم میتواند با طرح سوالاتی، این فرآیند تأمل را تسهیل کند. سوالاتی مانند (در کدام بخش از این مسئله دچار مشکل شدی؟)، (از چه راهبردی برای حل آن استفاده کردی؟)، (آیا راه حل دیگری نیز وجود داشت؟) و (برای مسئله بعدی، چه کاری را متفاوت انجام خواهی داد؟). این کار به دانشآموزان کمک میکند تا به یادگیرندگانی مستقل و آگاه تبدیل شوند که میتوانند فرآیند یادگیری خود را مدیریت و بهینه کنند.
۶. استفاده از مطالعات موردی و سناریوهای پیچیده
دنیای واقعی به ندرت مسائل ساده با پاسخهای سیاه و سفید ارائه میدهد. برای آمادهسازی دانشآموزان برای این دنیا، باید آنها را با مسائل پیچیده و چندوجهی روبرو کرد. استفاده از مطالعات موردی (Case Studies) از رشتههای مختلف مانند تاریخ، علوم یا اخلاق، که در آنها شخصیتها با دوراهیهای دشوار و بدون راهحل آشکار مواجه هستند، بسیار مؤثر است. هدف از این فعالیتها، رسیدن به یک پاسخ صحیح نیست، بلکه تمرین فرآیند تحلیل متغیرهای مختلف، ارزیابی گزینههای موجود و توجیه یک تصمیم بر اساس یک چهارچوب منطقی و ارزشی است.
نتیجهگیری
تقویت مهارت حل مسئله در دانشآموزان، مستلزم یک تغییر جهت استراتژیک از آموزش (چه چیزی را فکر کنند) به آموزش (چگونه فکر کنند) است. این امر با تزریق فرصتهای تمرین تفکر انتقادی در تمام جنبههای برنامه درسی، از طریق پرسشگری عمیق، یادگیری مبتنی بر چالش و تأمل مداوم بر فرآیند تفکر، امکانپذیر میشود. پرورش نسلی که بتواند به طور مستقل فکر کند، اطلاعات را به طور انتقادی ارزیابی نماید و برای مسائل پیچیده راهحلهای نوآورانه بیابد، نه تنها به موفقیت تحصیلی و حرفهای آنها منجر خواهد شد، بلکه برای ساختن یک جامعه آگاه، پویا و دموکراتیک نیز یک ضرورت انکارناپذیر است.
دیدگاه شما در این مورد چیست؟ نظرات و تجربیات خود را در بخش کامنتها با ما و دیگران به اشتراک بگذارید.